- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
مـاه را در شب هجـران برسانید فـقط مـژدهای در دل طوفـان برسانـید فـقط به کویری که ندیده است به خود برگ و بری خـبـر از بـارش بـاران بـرسانـید فـقط من همان گـمشدهام، راه بلـدهـا من را بـه در خـانـه جـانـان بـرسانـیـد فــقـط همه درهای جهان را به روی ما بستند دست ما را به خـراسان برسانـید فقط گر حـرم قسمت ما نیـست سلام ما را به عـزیـز دل ایـران بـرسـانـیـد فـقـط شب عید است و خراسان چه قیامت شده است مرغ دل باز هوایی زیارت شده است چـاره آخـر ما پـنـجـره فــولاد رضــا میکـند معـجـزهها پـنجره فولاد رضا گفت تا زائر دلسوخـتهای: جان جـواد هـمـه را داد شـفـا پنجـره فـولاد رضا ملجأ خوب و بد مردم ایران اینجاست دردهـا کـرده دوا پـنجـره فـولاد رضا آی شش گوشه ندیـده نشو مـأیـوس بیا میدهـد کرب و بلا پنجره فولاد رضا به تـلافـیِّ مـسلـمان شدن سلـمـان بود که به ما داد خـدا، پنجـره فولاد رضا پشت این پنجرهها معجزه ناممکن نیست شک ندارم که تمام گرهها واشدنی ست کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت خیر دیدم به خدا از همه جای حرمت روز و شب اهل یقین دور سرت میگردند هـمه صاحب نـفـسانـند گـدای حـرمت بهترین ثانیهها با تو رقم خواهد خورد بهـترین خاطرهها خاطرههای حرمت حـال آدم وسـط صحـن تـو جـا میآیـد به خدا مست کننده است هوای حرمت بطلب بـاز من بیسـر و پـا را سلطان شده بـدجـور دلـم تـنگ برای حـرمت حرمت تکیه گه من شده از کل وجود به ضریحت برسان دست مرا زود به زود شکـر لله که شـدم نــوکـر خـانـه زادت گـشتـه آرام هـمـیـشه دل من بـا یـادت تـو پـنـاه مـنـی و نـسـل مـن و اجـدادم من گـرفـتـار تو و نسل تو و اجـدادت به تو هر روز سلامی ندهـم میمـیرم من اگر خوب اگر بد به تو کردم عادت در میـان هـمه دلـبـاخـتگـانت مشهـور به شب معجزهها گـشته شب میـلادت مسجد و میکده دادند به هم دست به دست در دل صحـن پُـر آوازۀ گوهـرشادت جـمع شد در حـرم تو هـمه زیـبایی ها هیچ جا بیـن جهـان نیست شبـیه اینجا زائر تو به جهان رغبتش از یادش رفت زنـدگی و هـمۀ لـذتش از یـادش رفت هر که آرامش اطراف ضریحت را دید به خدا آرزوی جـنّـتش از یادش رفت سائـلی آمـده بود از تو بگـیـرد حاجت تا سلامی به تو داد حاجتش از یادش رفت درِ این خانه نداری است که قیمت دارد بُرد کرد آنکه همه ثروتش از یادش رفت هرکه شد چشم به راه تو شب اول قبر به خدا زیر لحد وحشتش از یادش رفت خیره شده چشم همه، نعمت ازین بهتر چیست ترسی از مرگ میان دل زوّارت نیست غم فـراوان شده و میکـده لازم شدهایم حضرت عشق ببخـشید مزاحم شدهایم ما به تو رو نـزده حـاجت ما را دادی سر این سفـره فـراوان مُتـنعّـم شـدهایم زندگـانی به خـدا طعـم دگر گیرد اگر بنـویـسند به دربـار تـو خـادم شـدهایـم هـمگـی در طلـب رزق محـرم امشب جلوی پنجره فـولاد تو مُحـرِم شـدهایم اربعین پیش حسین ضامن ما باش آقا غم فراوان شده و میکـده لازم شدهایم اربعـین خـانه دل ها همه نا آرام است اربعین هر که زیارت نرود ناکام است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
بهـار آمـد و بـر روی گـل تـبـسّم كرد شـكـوه وا شدن غنچـه را تـجـسّم كرد بهـار دیـد كه شمـشادها جـوانـه زدنـد شكـوفههای جـوان را نثار مـردم كرد ز سمت مشرق دلها شنید بوی بهشت بهار مست شد و راه بـاغ را گـم كرد پس از طواف حرم یا محول الأحوال بـهـار بـا نـفـس عـاشقـان تـفاهـم كـرد بهـار نیت مـعـراج داشت وقت نـمـاز بـه خـاك مــقــدم زوّار او تـیـمـم كـرد در آسـتـان رضــا «إنّــمـا یـریـد الله» كریمهای است كه روحالأمین ترنم كرد زلال اشك اگـر گـل كـند به لالـه قـسم كه با امـام رضـا میشـود تـكـلـم كرد سخـن به رسم گـلافـشانـی بهـار بگـو اگر شكست دلت در حـریـم یـار بگو: دوبــاره آمــدهام تـا دوبـاره در بــزنـم كـبـوتـرانـه در ایـن آستـانـه پـر بـزنـم به نا امیدی از این در نـمیروم هرگز اگر جـواب نـگـیـرم دوبـاره در بـزنم خـدا مرا به حـقـیـقـت ولیشنـاس كـند كه حـلـقه بر در این خانه بیـشتر بزنم خدای را كمی ای زائران درنگ كنید كه خاك پای شما را به چـشم تر بزنم من آشنـای هـمین درگـهـم، خـدا نـكـند كه رو به غـیـر بـیـارم درِ دگـر بـزنم اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز خوشم كه گـاهگـداری به باغ سر بزنم صفـای تـربـیت بـاغـبـان حـرامـم بـاد كه در مجاورت گـل دم از سفـر بزنم من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم مگر به اشك شود ترجمان حـرف دلم به یك نگاه تو تطهـیـر میشود دل من به یك كرشمه نمکگیر میشود دل من مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه شكـستهبـستهٔ تـقـصیـر میشود دل من قسم به صبح جمالت كه پشت پنجرهات دخـیـل نـالـهٔ شبـگـیـر میشود دل من سرشک حاجت هر كس كه میچكد بر خاک كنار پنـجـره تـصویـر میشود دل من به چـشـم آیـنههای حـرم كه مینگـرم هـزار مرتـبه تـكـثـیـر میشود دل من به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد به جای اشک سرازیر میشود دل من خـدا نـكـرده اگـر از تو رو بـگـردانـم اسـیـر بـازی تـقـدیـر مـیشـود دل من چگـونه قصد زیارت كـنم برای وداع مگر ز دیـدن تو سیـر میشود دل من خـدا مـرا بـه فـراق تـو مـبـتـلا نـكـنـد من و جـدایی از این آستان خـدا نـكـند
: امتیاز
|
مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام
کلامش نور، فعلش خیر، نامش دلنشین باشد دلـیـل عـالـم ایجـاد بـایـد ایـنـچـنـین باشد یکی از معجزات حضرت موسی بن جعفر اوست عـلیّ سوّم و دست خـدا در آستـیـن باشد هوالاول، هوالاخر، هوالظاهر، هوالباطن رضا آئـیـنۀ فـضل امیـرالمـؤمنـیـن باشد رضی الله عنهم و رضوا عنه است، شأن او به قرآن بهترین مصداق آیات مبین باشد حدیث سلسله پای دلم را قرص و محکم کرد ولای حضرتش تنها مرا حصن حصین باشد شبیه تک تک اجداد خود باب نجاتم شد نخی از ریشۀ سجادهاش حبل المتین باشد بجز او چه کسی با حُسن رفتار و صمیمیت سر هر سفره با جمع غلامان همنشین باشد؟ کجا رد میکند از محضر خود سائلانش را کسی که دامنش باب الحوائج آفرین باشد ادب شرط قدم برداشتن در نزد آقایی ست که دربان حریمش حضرت روح الامین باشد شکوه بارگاهش را که دیدم با خودم گفتم بهشتی هم اگر روی زمین باشد همین باشد از اینجا دل به سوی آسمانها راه پیدا کرد حریمش مهبط الوحی و به نوعی مهد دین باشد تلاقی میکند اینجا نگـاه سائل و سلطان چرا که آستانش نقطۀ عطف زمین باشد گره وا میشود از کارها با یک "امین الله" به قدر یک سر سوزن اگر در دل یقین باشد اگر مولا سراغـم را نگیرد روز وانفـسا بدون شک حسابم با کرام الکاتبـین باشد منِ بد را ضمانت میکند جای تعجب نیست تعجب میکنم روزی اگر که غیر از این باشد همیشه وقت پابوسی تمام ترسم از این است مبادا این زیارت، این سلام آخرین باشد کسی از عهـدۀ مدح و ثنـایش بر نمیآید همیشه سهم بیت آخر من نقطه چین باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیه السلام
آرام نـمـودی تـب و تـاب هـیـجـان را جوشاندهای از شوق خودت هر غلیان را اینگونه رضا کردهای از خود دو جهان را هم رونق کار از می و میخانه گرفتی هم عقـل ز هر عاقـل و دیوانه گرفتی در پاسختان مانده هر استادی و رندی هر عـالـم ایـرانی و یـونـانی و هـندی اســلام بــدون تـو درونــمـایـه نــدارد گـردن کـشی بـی خـردان پـایـه نـدارد لبخـنـد زدی شعـر در اوهـام من افتاد زآن روز خرابت شدم ای خانهات آباد! دربان جنان دل به در صحن شما بست دالان بهشت است همین راهرو این بست جبریل کـمر بسته به فـراشی صحنت حور و پریان گرم گهر پاشی صحنت نو شاعری آمد به حـرم دفـترش افتاد شد خیره به گلدسته کلاه از سرش افتاد هرکس که تو را داشته اثنی عشری شد ایام خوش آن بود که با تو سپـری شد هرجای دگر رفـتـم از آن خـیر ندیـدم یک مرتبه “برگرد” از این در نشنیدم هر شـاه شـده خـادم دربـار تو چـنـدی پـر وا کـند از بـام تو در دام کـمـنـدی ای ضـامـن دنـیـای مـن و آخـرت من ای کاش به درکت برسد معرفت من! با جـنـس خـرابم شدهام وصلۀ ناجـور هرشب به سلامی بشوم زائرت از دور
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
بـار دگـر لبـم شده یـار و رفـیق من گردیـده واژههای محـبت شفـیق من با خط خوش به رنگ دل آرای کبریا اندر هوای تو نفسم جور دیگریست با تو عزیز حق هوسم جور دیگریست سرچشمۀ تمام حدیث و سخن تویی تابنده نـور روشن هر انجـمن تویی بوی بهشت رسد ز شمـیم سرای تو شکـر خـدا نـگـار منی ثامن الحجج در هر کجا قـرار منی ثامن الحجج جـانم شود فـدای نگـاهت اباالحـسن بـاز آمده غـلام سیـاهـت ابـاالحـسن نا دیـده عاشقـت شدهام مهـربان من صحن نو و عتیق تو باشد جنان من زیـبـاتـرین تـلاوت روی زبـان من نام تو جـان دهـد به تن بیتوان من میـلم کـشیده بـاده زنم از سبـوی تو مستم نموده عطر دل انگیز کوی تو یعـقوبم و گره زدهام دل به موی تو امیـد عـالـمـی شـدهام رو بـسوی تو از دست تو رسد نـمک زنـدگی من معـنـا دهد کـنار تو این بنـدگـی من پـایـان شـعـر من شده آقا امـان بـده من مُردهام به مُردۀ بیچاره جان بده مسکین خسته را تو بیا قرص نان بده من را تحولی تو ببخش و تکان بده خدمتگـزار مخـلص دارالشفاء شوم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
سائل، اگر کنار کـریمی رصد شود عالم اسیر ذکر «رضا جان مدد» شود پس میشود که عبد عبید شما شویم وقتی ردیف قافیههامان “شود” شود امشب شبـیـه ابـر بـهـاریـم یا رضا امشب به قلب مرده جلا میدهد رضا حال و هوا به چشم گدا میدهد رضا امشب دخـیل پنجره فـولاد میشویم عـاشـق بـیـا تـرنّـم انـفـاس را بگـو ابـراز وجـد سـودۀ الـمـاس را بگـو اهـل حـرم عـمـوی رقیه شهـیـد شد دست از تنش جدا شدهای خاک بر سرم آهش چه نارسا شدهای خاک بر سرم آقا ببـخـش روضۀ تان نـاتـمام مانـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
غزل به وصف تو، دلخواه میشود گاهی اسیـر دست شعـف، آه میشـود گـاهی ز معجـزات نگـاهت یکی هـمین باشد که کـوه غـم به دلـم کاه میشود گاهی همان زمان که زند پر به صحن گوهرشاد سعـادتیست که هـمراه میشود گاهی و آن گدا که فقط آب و نان طلب کرده ز بـارش کـرمت شـاه میشـود گـاهی جمال خادم پیر تو بس که نورانیست خجـل ز تابش خود ماه میشود گاهی اگر چه روسیهم،عاصیم، بدم، رحمی فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
خوشم از رعـایای شمس الشّمـوسم گـرفــتـار عـشـق انـیـس الـنّـفـوسـم کجا بیپـنـاهـم در این وادی عـشق پـنـاهـنـدۀ لـطـف سـلـطـان طـوســم اگر بـدتـرین بـنـده بـاشم که هـستـم مـیـان حـریـمـش سـراپـا خـلـوصـم شـفــا مـیدهــد خـاک روی لـبــانـم اگر خـاک صحـن رضـا را ببـوسم ز بـس بـا شـراب محـبـت عـجـیـنم بـدون مـحـبـت خـمـارم، عــبــوسـم دهـان وا نـکـردم بـه مـدح بـزرگی فـقـط حرف سلطان شود، چاپـلوسم امـیــر عــطــوفــم ســلامٌ عـلــیـکـم امــام رئـــوفـــم ســلامٌ عــلــیــکــم چه خوب است پشت و پناهم تو هستی همیشه فقـط تکـیـه گـاهـم تو هستی اگـر رو سـپــیـدم غـلام تـو هـسـتـم امـیـدم اگـر رو سـیـاهـم، تو هـسـتی چه پیوند خوبی است بیـن من و تو منم رعـیت و پـادشـاهـم تو هـسـتی کـسـی کـه بـرایـم نـمـوده هـمـیـشـه بـساط دعـا را فـراهـم، تـو هـسـتی نمیخواهم از تو به غیر از خودت را تـمـنـای اشـک نـگـاهـم تـو هـسـتی بُـوَد هر کـسی جـز تو و خـانـدانت چو بی راهه و شاه راهـم تو هـسـتی خودت تا به مشهد دلم را کـشانـدی به این دل که پر زد سویت عاشقانه بــده گــوشـهای از حــرم آشـیــانــه رضاجان، رضاجان، رضاجان، رضاجان شـده ذکـر تـسـبـیـح مـان دانـه دانـه رسیده به ما عـشق، سیـنه به سیـنه کـشیـدیـم این بـار، شـانـه به شـانـه نـوای مــرا مـیخـری از کـرامـت مـیــان نـــواهــای نـــقــاره خــانــه ز بس جامعه خواندهام، هر فرازش شــده بــیـن آب و گــلــم جــاودانــه رئــوفـی و طـاقـت نـداری بـبـیـنـی شــود اشـک چـشـم گــدایـی روانـه بـه من دل بـریـدن نـمـیآیـد اصـلاً دلـت را شـکــسـتــه گــنــاه زیــادم ولـی آمــدم، پـشـت بـاب الـجــوادم زمین خوردهام من، ولی با نگـاهت بـه شـوق طــواف حــرم ایـسـتــادم هـمـیـشـه زدم بـوسـه بـر آسـتـانـت سـرم را بـه خـاک سـرایـت نـهـادم ز جـنّـت شـدنـد زائـرانـت به هر دم خـلیـل و سلیـمـان و یعـقـوب و آدم توعیسی دمی؟! نه به قرآن قسم که مسیح است در معجـزاتش رضا دم زمـانی که جـان میرسد بر دهـانـم بـیــا و بـرس آن دقــیــقــه بـه دادم چه کم میشود از تو من را بخوانی؟ امـان از دمی که مصیبت چـشیـدی زمین خوردی اما زمین را نـدیـدی اباصلت بر صورتش زد هـمین که عـبـا را به روی سر خـود کـشیدی چه تکرار سختی است در بین کوچه نـشستی، دویـدی، نـشستی، دویـدی الا ای امیری که شمس الـشمـوسی چه خاکی شدی تا به حجره رسیدی لبت تشنه بود و چنان اشک شمعی بـه یـاد غــریـبـی جـدت چـکـیــدی خودت روضه خواندی که ای شمر ملعون لـبِ تـشـنـه جـد مـرا سـر بــریــدی چه خوب است در لحظۀ احتضارت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
ای فــدای تــو زنــدگــانــیهـا آیــۀ خـــتــم مــهــربــانــیهــا بوسه بر سنگ فرش صحن شما هـسـت مــعــراج آسـمـانـیهـا پرچـمت سایه بان ایران است گـنـبـدت آسـمـان ایـران اسـت ماه ذیالقعده ماه رحمت توست عالمی زیر دین رأفـت توست با تو مشهـد چه بینـظیـر شده غـرق در نـور و دلپـذیـر شده گـفـتی یابن الشبیب گـریه کنید بر حـسین غـریب گریه کـنـید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
یک عـمر فـقط بر در این خانه گـدایم دلدادهترین شخص در این صحن و سرایم هر روز من از عشق تو دم میزنم آقا پیچـیده به گوش همه این حزن صدایم من عـبد گـنهکـار و تو ارباب رئـوفی تغـیـیر کـند با تو فـقـط حـال و هـوایم مـن مـدعــی عــاشـقـی روی نـگــارم از عشق فـقـط آه و شـرر مانـده برایم هـستی تو طبیب دل بیـمار و غـمـیـنم داروکــدۀ نــام تــو داده اسـت دوایـــم من با تو شوم دور ز غم های دو عـالم بـیلـطف تـو دانـم که گـرفـتار بـلایـم لطفت که زیاد است نظر کن به من زار بگـذر تو از این بار گـناهان و خـطایم آقـا بـه جــوانـی جــوادت نـظـرم کـن من هم که جـوانم زکرم کن تو دعـایم با اینکه فـقـیـرم هـمه جا جـار زنم که مشمـول عـنایـات و کـرامـات رضایم حـاجـی تـو طـواف حـرم الله نـمـودی مـن مـفـتـخـرم مُـحــرِمِ ایـوان طـلایـم هر بار که زائر شدهام گـفتم و خواندم انگار که در عـرش و سما پیش خدایم از لـطف شما هست اگر در همۀ عمر من روضه نشین در غم آن رأسِ جدایم با چـشم پُـر از اشک حبـیبت بنـویـسد با دست تو امضا بـشود کـرب و بـلایم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای آفـتاب، سایـۀ خـورشید گـنـبدت باغ بهـشت، باغـچۀ شهـر مشهـدت مـا را نـوشـتـهانـد مـیـان اسـیــرهـا از عـاشقـان درهـمِ زلـف مجـعـدت دنیا فـقـیـر آمد و سرمـایه دار رفت حاتم درست میشود از لطف بیحدت قـبل از ولادتت به ولایت رسیدهای جبریل خواند «عـالم آل محـمدت» ما که صدا زدیم تو را “یا ابالجواد” ای جـان مـا فـدایـیِ فـرزند ارشدت حاجات ماست یا عدد پنج یا که هشت ای خـنـدهات تـبلـور طبـع دچـار ما از تو گرفـته وام شرف، اقـتـدار ما خـتم خـزان ماست تجـلـی گـنـبـدت صحن بهشت توست شروع بهار ما صلح است بین آینه و سنگ این حرم دل رحـم تـر نـبود از آئـیـنه دار ما ما با کـدام سجـده تـشکـر کـنـیم که افـتاده دست دامن تو کـار و بار ما وقتی که اشک ریخت همه فیض میبرند بایـد نشـست مـوقـع گـریه کـنـار ما ای بـانـی بـهـشت حـریـم مـکـرمت پرواز میدهیم پری را که بسته نیست با بوسه میزنیم دری را که بسته نیست مـا درد میکـشیم اگر داد میکـشیم درمان نمیکنند سری را که بسته نیست یک عمر ما به لطف شما تکیه کردهایم بر ما نبند آن نظری را که بسته نیست تو قـول دادهای که ببـنـدی بیا بـبـند پلک امید محتضری را که بسته نیست با در زدن به هر چه بخواهیم میرسیم از ما نگیر پشت دری را که بسته نیست دنـبـال نــور آمـدههـا را نـگـاه کـن مشهـد امیـد داد که ما زنـدگی کـنیم با ذکـر یا امـام رضا زنـدگی کـنـیم گـفتیم خرج زندگی و گفت پای من یعـنی اجـازه داد گـدا زنـدگـی کـنیم یا ایهـا الـرئـوفِ سـر راه مـانـدههـا جا هست در کنار شما زندگی کنیم؟ مُردن به پای عشق تو عین سعادت است حالا که عاشـقـیـم چرا زنـدگی کنیم ما دل به زلف پنجره فولاد بستهایم تا با برات کرب و بلا زندگی کـنیم «زلفـت اگر نـبود رهـایی نداشتـیـم اصلا به خاک پات سرم دوخته شده امّـیـد مــادر و پــدرم دوخـتـه شـده زیر نظـر گـرفته مرا مهـربـانیات ازاین نظر به تو نظرم دوخـته شده مثـل کـبـوتـران تو جـلـد حـرم شدم طوری که در هوات پرم دوخته شده دست گـدا بهانه به دست تو میدهد چشم گدا به دست کـرم دوخـته شده هر سال به زیارت مخصوصۀ شما رزق مـحـرم و صفـرم دوخـته شده «خود را شبیه ابن شبیب تو میکنیم با یاد یوسفی که تنش پیرهن نداشت بر روی خاک بود و سری بر بدن نداشت یک عده میزنند و یک عده میبرند انگشتر و عبا و ردا ظاهراً نداشت این ضربههـا اجـازه نـدادند پا شود از زیر چکمهها نفسِ پا شدن نداشت در بوریا که ریخته شد جمع شد حسین پس بیکفن نبود کفن داشت تن نداشت میگفت خواهرش لب گودال قتلگاه این رو به قبله اینهمه نیزه زدن نداشت زینب که هست مادرمان را صدا نزن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای چـشـمههای نـور تو روشنگـر دلم ای دسـت آســمـانـی تـو بـر سـر دلــم ای حضرت کریمه! تو را میزنم صدا ای نـور بـارگـاه تو تـابـیـده بر فـلـک جـارو زنانِ صحن تو بال و پر ملک مهماننواز عترتی و خانهات دل است معصومهای و ماه حجاب تو کامل است ای خوب! بیتو حال و هوای دلم بد است شوقم به بارگاه تو ای ماه! بیحد است ای آسـمــان رواق نـواهــای یـا ربـت وی ماهـتـاب دانـهٔ تـسـبـیح هـر شبت نامت بلند! چون که رضا را تو خواهری یا حَـبَّـذا! که دختر موسی بن جعـفری
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دُرّ یمِ عصمت یا حضرت معصومه ای فـاطمۀ عـترت یا حضرت معصومه ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه ای سایۀ تو عـفّـت یا حضرت معصومه قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه تـو در حـرم مـوسـی، انـسیّـۀ حـورایـی انـسـیّـۀ حـورایـی، مـحـبـوبـۀ یـکـتـایـی مـحـبـوبـۀ یـکـتـایی، مـمـدوحۀ طاهـایی مـمـدوحـۀ طـاهـایـی، ریـحـانـۀ بـابـایـی ریـحـانـۀ بــابــایـی، آئـیــنــۀ زهــرایــی در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه تنها نه محـیط قـم، ایـران به تو مینـازد عصمت به تو مینازد، ایمان به تو مینازد عترت به تو مینازد، قرآن به تو مینازد تفسیر و اصول و دین، عرفان به تو مینازد جنّ و ملک و حور و انسان به تو مینازد بانـوی همه خلقـت یا حضرت معصومه شمس و قمر و النجم، جنّ و ملک و انسان جنّ و ملک و رضوان، حور و پری و غلمان هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان دارند به تو چشمِ، لطف و کرم و احسان گیرند ز تو حاجت یا حضرت معصومه نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی وز گرد حـریم خود بر روح شفا بخشی بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه ای کـعــبـۀ اهـل دل، ایــوان طــلای تـو ای سرمۀ حور العـین خاک کف پای تو قـم نه هـمـۀ عـالـم، مـرهـون عـطای تو فـیـضیّـه بُـود دائـم، در ظـلّ هـمـای تـو گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه ای بـانـوی نُه افـلاک، ای مـادر اهل قم ای خـاک حـریـم تو، تـاج سـر اهـل قـم ای کـوثـر فـیض تو، در ساغـر اهـل قـم آیـد ز نـسیـمـت جان، در پـیکـر اهـل قـم گـلـدسـتۀ صحـنـینت روشن گـر اهـل قـم ای قـم حـرم امنت یا حضرت معصومه آنانکه به شهـر قـم، بر عـرض ادب آیند آنانکه به پـای جان رو سوی تو بنـمایند در صحن تو روگردان از جنّت اعلایند هر گام که ای بانـو در صحن تو پیمایند هـر زائـر قـبـر تو، هم زائـر زهـرایـنـد نـازند بدین رتـبت یا حضرت معصومه ای دسته گـل زهـرا ریحـانۀ اهـل الـبیت ریحـانـۀ اهـل الـبیت، دُردانـۀ اهـل البیت زوّار حــریـم تـو، پــروانــۀ اهـل الـبیت قـبـر تو بوُد کعـبه، در خـانۀ اهـل الـبیت قـم گـشته زفیض تو کـاشانۀ اهـل الـبیت نازند به تو عترت یا حضرت معصومه ای چشم رضا دیده در حُسن تو زهرا را هم صورت زهرا را هم زینب کبری را خـاک حـرمت دارد، اعجـاز مـسیـحا را دل میبری از رفعت صد مریم عذرا را مـعـصومـهای ای بـانـو ذرّیـۀ طـاهـا را ای فاطمه در فطرت یا حضرت معصومه تو جان سجود استی تو روح قـیام استی مـوسـای محـمّـد را، تـورات تـمام استی دخت صلوات استی، فـرزند سلام استی فـخــریّــۀ اجــداد و آبـاء عـظــام اسـتـی الحق که یکی مـریم از هفـت امام استی ای فاطمه را زینت یا حضرت معصومه تو پاکی و معصومه، من عبد گـنه کارم تو بحر کـرم داری من دست تهـی دارم سرمایۀ من تنها اشکی است که میبارم گر اهـل بهشت استم، گر مستحـق نـارم هم بـندۀ این کـویم هم «میـثم» این دارم ممنونم از این منّت یا حضرت معصومه
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
تا ابـد دامـنهٔ عـطـر بـهـار است اینجا دست گلهاست که بر دامن یار است اینجا هـر طـرف رایـحـهٔ بـاغ تـجـلّـی دارد هر طرف پنجـرهٔ آیـنهزار است اینجا بالهایی که ملائک به طـواف آوردند وقف برداشتن گرد و غبار است اینجا بسکه روشن شده از مقدم او صبح حرم نور خورشید کم از شمع مزار است اینجا تحفههایی که زمینیست کجا لایق اوست؟ صلوات است که شایان نثار است اینجا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
ای دختر خورشید، ای خواهـر دریا زهـراترین زینب زینبترین زهـرا مـاه مـقـیـم قـم، مهـتاب بیـت الـنـور در سایهسـار توست سـرتا سـر دنـیا فـهـم حـقـیر ما پائـیـنتـر از پـائیـن وصـف بـلـنـد تـو، بـالاتـر از بــالا لبخند معـصومت مُهـر رضایت زد بر شوق خواهرها، عـشق برادرها تنها به دست توست ای سورهٔ انفاق دنـیـای ما امـروز عـقـبای ما فـردا ماییم و چشمی تر، ای چـشمهٔ کوثر بر ما عـطایی کن از فیض اَعـطینا وقتی ضریحت را با گریه میبوسیم در چشمـمان پیداست آن قـبر نا پیدا باز از تو میگویم یا حضرت زینب باز از تو میخوانم یا حضرت زهرا از آه لـبـریـزم، از اشک سـرشـارم این قطره را دریاب دریاب ای دریا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
رضا نشست و به معصومهاش نگاه انداخت چنان که چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را به نـام فـاطـمـه آورده است زیـنب را و مـاه اول ذی الـقـعـده تا که پـیـدا شد دخـیـلهـای ضـریـح بــرادری وا شـد ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد برای شـاه خـراسـان چه زیـنـبی آورد مـقـامـش آیـنهای از مـدارج پدر است عجیب نیست که باب الحوائج پدر است برای تـشنه لـبان بـاده را به خـم آورد مزار مـادر خود را به شهـر قـم آورد عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده که سنگ مادر سادات را به سینه زده چه با شکـوه به دستان خود عـلم دارد از این به بعد بگو فـاطـمه حـرم دارد من فـراریِ از ایـن و آن بـریـده کجـا پـنـاه چـادر سر تا فـلـک کـشـیده کجا مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست به مدح فاطمهها بهتر از علیها نیست تویی تو فاطمه مدح تو نیز قرآن است برادرت به حـقـیـقـت علی ایران است
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
ای بـهـشـت آرزوهـای بـهـشـت ای سراپا کوثر و کـوثر سرشت فـاطــمـه نـامـت دل تـو زیـنـبـی هم به دل جـای تو هم ذکـر لـبی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
بـده مـژده بر دشت خـشک گـلـوها پُـر از بـادۀ کــوثـری شـد سـبـوهـا بـدون توسل، رسیـدن مـحـال است مُـصَلِّی که شد از دل بـیوضـوها؟ چه گـویـیـم از وجـۀ ایـن کــریـمـه مخـواهـیـد مــدحـش ز بـیآبــروها که در شـأن او گـفـته باب الحوائج: « فـداها ابـوها… فـداها ابوها…» اگـر بـر دل خـسـتــهام وعــده دادم قــدم بـر زمـیــن مــدیــنــه نــهــاده شــــده زیـــنــب دوم خــــانـــــواده شده مثل زهـرای اطـهـر مـرامـش هـمـیـشـه بـه پــای ولـی ایـســتــاده چه گـویم من از هـیـبت او که باشد شـبــیـه سـکــیــنـه زنــی پُــر اراده چه دنیا، چه عقبی… ندارد هراسی کسی که دلش را به معـصومه داده به قـلـبش خـدا نور عصمت دمـیده چه کـرده، چه معـصومهای آفـریده بـیـا بـا تـبــسـم گــره مـیگـشــایــد بـیـا بـانــوی قــم گــره مـیگـشـایـد اگـر با دل صـاف و سـاده بریـزی دو تـا مـشتِ گـنـدم گـره میگـشـاید نگـو حاجـتت را، دلت پُـر که باشد بــدون تـکــلــم گــره مــیگـشــایـد بگـو زیـر لب یا رضا در طوافـش سـرِ دور هـشـتـم گـره مـیگـشـایــد چه معصومهای، زینب شاه طوس است به لب نـام زیـبـای معـصومـه دارم به دل مُهر و امضای معصومه دارم هـمـین که کـنار ضریـحـش میآیـم تـوسـل به زهـرای معـصومه دارم مـنـم عـبـد اولاد مـوسی بن جعـفـر ضمـانـت ز بـابـای معـصومه دارم مـنِ قـطـره گـرچـه حـقـیـرم، امـیـدِ رسیـدن به دریـای معـصـومه دارم حـلـیـمه، فهـیـمه، عـلـیـمه، حکـیـمه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته مـاه را در فهـم خود در اشتـباه انداخـته روزگارش مثل شبهای پر از مهتاب شد هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته نه فقط یوسف، که دست بیوفای روزگار صادق آل عـلـی را هم به چـاه انداخـته باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را پشت درب خـانهای آتش به راه انداخته چل نفر را دیده که پشت درِ یک خانهاند چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته زهـر هم مانـند مـیخ تـیـز اما از درون خویش را بر پهلوی یک بیگناه انداخته زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش گاه بالا بُـرده دستـش را و گـاه انداخـته پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش کربـلای دیگـری امشب به راه انداخـته هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام زیـر پـای زائـرانـش بـارگـاه انـداخـتـه بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل بر فرازش گـنبدی از جنس ماه انداخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
بارها این جـمله را بابا بـرایم گـفـته بود ای پسر جان احترام پیرمردان واجب است از نصیحـت هـای بـابـایم ادب آمـوخـتـم از ادب کردن همیشه خیر دیدم، والسلام الغرض اینها که گفتم حرف اصلیام نبود گرچه صحبت های من حرفی نبوده جز حساب پیرمردی بود، در شهری که یثرب نام داشت احترامی داشت حتی بین عرشیهای عرش موقع راز و نیازش کعبه میکردش طواف او امام و… آسمان و نُه فلک مأموم بود خانهای را که ستونش پایههای عرش بود هـیـزم آوردند و با لبخـند، آتش میزدند در مـیـان آتـش نـمـرودیـان مثل خـلـیـل میدوید آن پیرمرد و قلب او آتش گرفت در دل آتش گمانم روضه خوان شد عاقبت روضههای مادری که سوخت از پا تا سرش آتش این روضهها بدتر ز هُرم شعله بود تا که یـاد مـادرش افـتاد، افـتاد از نـفـس یک شبی هم ریختند در خانهاش، واویلتا حرمت مـوی سپـیدش را شکـستـند آه آه طاقت من طاق شد از حرف هایی که زدم لال خواهم شد پس از این،حرف من دیگر تمام
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
از مـهـر، آسـمـان مـدیـنـه اثـر نـداشت من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت «ما آن شـقـایـقـیـم که با داغ زادهایم» جز داغ دل نصیب، جگر بیشتر نداشت بُردنـد اگر به بـزم عـدو نیـمـهشب مرا آنجا یزید و چوب تر و تشتِ زر نداشت از کـودکـانِ لـرزه به پـیـکــر فتتــادهام یک تـن امـیـد دیـدن روی پـدر نـداشت گـویی مـدیـنه رسـم شده خانه سوخـتـن سهمی دگر ز مادر خود این پسر نداشت غم نیست خانهام اگر آتش گرفت، شکر گر خانه سوخت، فاطمهای پشت در نداشت
: امتیاز
|